سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چطوری دوستی دنیا رو از دلم بیرون کنم؟

خاطره‌ای از آیت الله بهجت
توی شبستان مسجد نشسته بودم تا تعقیبات نمازِ «پیشنماز مسجد» تمام شود و با ایشان به سمت حرم مطهر دختر موسی بن جعفر(ع) بروم ؛ آخه حاج آقا هر روز بعد از تعقیبات طولانی نماز صبح، به زیارت حضرت معصومه (س) می‌رفت.

همینطور که ایشان مشغول عبادت بودند من هم فکر کردم اگر توی راه توانستم شانه به شانه ایشان حرکت کنم سؤالی از ایشان بپرسم. پیش خودم فکر کردم بپرسم: «چطور می‌توانم دوستی دنیا را از دلم بیرون کنم؟»

بالاخره تعقیبات پیشنماز تمام شد و به سمت حرم مطهر راه افتاد. من هم مثل تعدادی از نمازگزاران دنبالشان حرکت کردیم. در فاصله بین مسجد تا حرم مطهر فرصتی پیش نیامد که با ایشان شانه به شانه قدم بزنم، ولی وقتی داخل حرم شدیم در یک لحظه دیدم که درست در کنار او هستم.

با صدای بلند ـ طوری که گوش‌های نسبتاً سنگین ایشان بشنود ـ سؤالم را پرسیدم.

حاج آقا سرش را به علامت اینکه سؤال را شنیده است تکان داد و تا مدتی چیزی نگفت و همینطور با سرعت پیش می‌رفت. وقتی شروع به پاسخ دادن کرد سرعتش را کم و کمتر کرد و با خنده گفت: «ببین اگر الآن یک تکه طلا به تو بدهند خیلی خوشحال می‌شوی و فکر می‌کنی خیلی پولدار شدی و زندگی‌ات را دگرگون خواهی کرد و چه و چه و چه» ...

اینجا دیگه ایشان کاملا ایستاده بود وسط صحن حرم و بلند می‌خندید و با دسته عصایش به سینه من می‌زد که یعنی "بفهم چه می‌گویم" و ادامه داد: «اما اگر در همین حال خبر موثقی برسد که خانه‌ات را پر از طلا کرده‌اند دیگر این تکه طلایی که در دست داری، هیچ اهمیتی برایت ندارد ؛ بیفتد، گم شود، دزدیده شود ؛ هرچه بشود ... مثَلِ دنیا مثَلِ این تکه طلاست و مثلِ آخرت، آن خانه پر از طلا. اگر بفهمی آن طرف چه خبر است، هرگز به این دنیا دل نمی‌بندی».

حاج آقا صحبتش تمام شد و رفت به طرف رواق حرم. مردم هم حاج آقا را رها کرده و دور من حلقه زده بودند که ببینند من دیگه چه کسی‌ام و «حضرت آیةالله العظمی بهجت» به من چی گفته است و ...

منبع: اختصاصی ابنا


اخوان‌الشیاطین و رد پای فرنگیان 1

جستاری کوتاه در تحریف و انحراف آموزه‌های عرفانی

 

اشاره

گرایش‌های عرفانی و ریشه آن یعنی خداجویی، خداپرستی و خدادوستی، امری فطری است. آن‌سان که در همه ادیان الهی و مکاتب توحیدی درگذر زمان و سپری شدن حادثه‌ها، انحراف‌ها و کجی‌هایی وارد شده و پوستین فریبای مدعیان و شیادانی چون سامری‌ها بر چهره حقیقت ناب افتاده. مسیر معرفت و عرفان اسلامی نیز طی 14 قرن در فراز و نشیب‌های گوناگونی قرار گرفته و از تیغ‌ خون چکان شیادان زمانه در امان نمانده است. اگر چه همواره  پیروان اسلام ناب در تبیین راستی و کجی، سر و ناسره، راه و بیراهه و حق و باطل، دار بر دوش تا پای جان، مصباح درخشان معرفت و عرفان اسلامی را برافروخته و روشن نگاه داشته‌اند، اما در میان غوغا و هیاهوی شیادان همپیاله ساکنان ثروت و قدرت، برافراشتن بیرق حقیقت و معرفت کاری است که جز از فانیان درگاه حضرت عشق و شیدایان حریم کوثر و کتاب برنخواهد آمد. آنچه پیش روست، جستاری است کوتاه از روند تحریف و انحراف در آموزه‌های عرفانی از صدر خلقت آدم تا رسالت حضرت خاتم و از زمان پیشینیان تا عهد آخر الزمان که توسط استاد علامه محمدتقی مصباح یزدی ارایه شده است.

 

تحریف ادیان آسمانی

عرفان یعنی شناخت خدا، اما نه غایبانه و از راه عقل و برهان، بلکه با قلب و دل، و رویت حضور او در عمق روح و جان.

راه‌هایی که خداوند متعال برای تکامل بشر و رفع نیازهای مادی و معنوی او به صورت «دین» و «شریعت» به وسیله انبیا نازل فرموده است به تدریج در طول زمان به واسطه عوامل گوناگون دچار انحراف‌ها و تحریف‌هایی شده است.

عرفان‌ها و تعالیم عرفانی موجود را نیز که برگرفته از ادیان الهی است- یا به تعبیری، روح و محتوای اصلی آنها برگرفته از ادیان آسمانی است- نباید حقیقت محض و عاری از هر گونه تحریف و آموزه‌های خرافی و باطل دانست. از قرآن که بگذریم، در تعالیم اسلام در مجموع، تحریف‌ها و انحراف‌های مهم و متعددی پدید آمده و امروزه شاهدیم که چه در زمینه مسائل نظری و چه در ابعاد عملی اسلام، اختلاف‌های بسیاری میان طوایف مختلفی که خود را به اسلام نسبت می‌دهند، وجود دارد.

ادیانی که انبیای عظام علیهم‌السلام برای مردم آورده‌اند، همه دین توحیدی بوده و ما در عالم، دین آسمانی غیر توحیدی نداشته‌ایم. آنچه امروزه به صورت شرک‌های مختلف دیده می‌شود همگی ساخته دست انسان‌ها است.

حقیقت «عرفان» نیز که همان روح و مغز دین است، در ابتدا از طرف انبیا برای راهنمایی و هدایت بشر و ارضای حس فطری عرفانی آورده شده، اما به تدریج در طول تاریخ دست‌خوش تحریف‌ها و انحراف‌هایی گردیده است.

تاریخ ادیان نشان می‌دهد که در قدیمی‌ترین ادیان شناخته شده، عناصر عرفانی وجود داشته است. در ادیان هندی، از هندوئیسم، بودیسم، مذاهب جوکی (مرتاضان هندی و پیروان فلسفه یوگا) و سایر مشتقات مذهب هندی، نوعی گرایش به عرفان وجود داشته است. این مطلب حتی در مورد یهودیت نیز که پیروان آن در بین همه ادیان، بیش از همه گرایش به مادیات دارند صادق است. در میان مسیحیان نیز فرقه‌هایی که گرایش‌های عرفانی داشته‌اند، بسیار زیاد بوده‌اند و اکنون نیز نسبتا فراوان هستند. بنابراین در مذاهب معروف دنیا، اعم از مذاهب ابراهیمی، و مذاهب نظیر هندوئیسم و بودیسم که به صورت آیین‌های بت‌پرستی در آمده‌اند، گرایش‌های عرفانی وجود داشته و بزرگانشان کسانی بوده‌اند که در راه تکامل معنوی و عرفانی، ریاضت‌ها می‌کشیده‌اند و زحماتی متحمل می‌شده‌اند تا به آن کمال روحی و معنوی نایل شوند. اصولا یکی از علل مهم تجدید نبوت‌ها نیز وقوع همین تحریف‌ها و انحراف‌ها در ادیان آسمانی بوده است.

عمد و سهو در تحریف ادیان

بسیاری از تحریف‌هایی که در ادیان رسمی و آسمانی واقع شده عمدی و آگاهانه و از جانب دانشمندان همان دین بوده است. به تصریح قرآن، بسیاری از تحریف‌ها در دین، عمدا و عالمانه صورت گرفته است. البته در مواردی نیز این مساله ناخواسته و سهوی بوده است؛ برای مثال، گاهی نسخه‌هایی پاک شده، و یا در ترجمه، مطلب درست منتقل نشده است، و مواردی از این قبیل. از این رو به جز قرآن کریم که خداوند خود مصون ماندن آن را از تحریف ضمانت فرموده است،1 سایر کتاب‌های آسمانی دست‌خوش تحریف‌های فراوانی واقع شده‌اند. امروزه از کتاب حضرت نوح و ابراهیم علیهما‌السلام هیچ‌ اثری در دست نیست و نمی‌دانیم چه بر سر آنها آمده است.

عرفان‌ها و تعالیم عرفانی موجود را نیز که برگرفته از ادیان الهی است- یا به تعبیری، روح و محتوای اصلی آنها برگرفته از ادیان آسمانی است- نباید حقیقت محض و عاری از هر گونه تحریف و آموزه‌های خرافی و باطل دانست. از قرآن که بگذریم، در تعالیم اسلام در مجموع، تحریف‌ها و انحراف‌های مهم و متعددی پدید آمده و امروزه شاهدیم که چه در زمینه مسائل نظری و چه در ابعاد عملی اسلام، اختلاف‌های بسیاری میان طوایف مختلفی که خود را به اسلام نسبت می‌دهند، وجود دارد.

دونمونه از انحراف‌ در صدر اسلام

هنگامی که در زمان پیامبر خدا (ص) آیاتی درباره عذاب قیامت و مشکلات عالم آخرت نازل شد، عده‌ای تصمیم گرفتند که به نوعی، دنیا و لذایذ آن را بر خود حرام کنند. در میان آنان یکی هم عثمان بن مظعون بود که با خود عهد کرد از آن پس در گوشه‌ای مشغول عبادت شود و تا پایان عمر با زنان معاشرت نکند. وی مسلمانی معتقد و متدین بود و بعدها به مقامات بالاتری در اسلام و ایمان نیز رسید، اما در آن مقطع چنین تصمیمی گرفته بود. همسرش از بستگان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه واله و سلم بود و به منزل آن حضرت رفت و آمد داشت. در یکی از روزها که به دیدن یکی از همسران آن حضرت آمده بود، سر و وضعی ژولیده و به هم ریخته و نامرتب داشت. همسر رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم پرسید: این چه سرو وضعی است؟ همسر عثمان بن مظعون در پاسخ گفت: مدتی است شوهرم به من اعتنایی ندارد؛ بنابراین خودم را برای چه کسی آراسته کنم؟ همسر رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم پرسید: مگر چه اتفاقی افتاده است؟ گفت: شوهرم مشغول عبادت شده و از من کناره گرفته است. این خبر به گوش پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم رسید. آن حضرت عثمان را خواستند و به او فرمودند: این کارها برای چیست و چرا چنین رویه‌ای در پیش گرفته‌ای؟ عثمان گفت: از هنگامی که آیات عذاب نازل شده است، دیگر در ما نشاطی برای التذاذ از زندگی دنیا باقی نمانده است و ما تصمیم گرفته‌ایم با مشغول شدن به عبادت و کم کردن خور و خواب و ترک‌ آمیزش با همسرانمان کاری کنیم که شاید از عذاب‌ها و سختی‌های آخرت و جهنم نجات پیدا کنیم. حضرت فرمودند: شما در اشتباه هستید، من که پیامبر شما هستم و خداوند مرا الگوی زندگی شما قرار داده است آیا این گونه رفتار کرده‌ام؟ آیا من همیشه روزه می‌گیرم؟ از همسرانم کناره‌گیری می‌کنم؟ آیا من غذای خوب نمی‌خورم؟ و حال آنکه من به عنوان پیامبر و الگوی شما، روزی را روزه می‌گیرم و روزی را افطار می‌کنم، ساعتی را در مجالست با همسرانم می‌گذرانم و ساعتی را به عبادت خدا می‌پردازم. شما اگر تابع من هستید، باید از رفتار من الگو بگیرید، نه این که روشی را از پیش خود اختراع کنید.

با این سخنان رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم یا عثمان بن مظعون از آن طریقه باطل دست برداشت و شیوه زندگی خود را طبق سنت رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم تغییر داد. 2

نمونه دوم مربوط به زمان حکومت امیرالمومنین علی علیه‌السلام در باره شخصی به نام «حسن بصری» است که از مشایخ مهم متصوفه به شمار می‌رود و بسیاری از صوفیه خود را به او نسبت می‌دهند و تصوف در اسلام تقریبا با وی آغاز می‌شود.

هنگامی که آتش فتنه «جمل» در بصره به وسیله طلحه و زبیر روشن شد و آن حضرت برای مقابله و جنگ با آنان به بصره لشکرکشی کرد، پیش از شروع جنگ، حسن بصری قصد عزیمت از بصره را نمود. امیرالمومنین علیه‌السلام به او فرمود: چرا به جنگ نمی‌آیی؟ پاسخ داد: من عبادت خدا را دوست دارم و می‌خواهم به عبادت مشغول باشم. حضرت فرمود: جهاد در راه خدا هم عبادت است. گفت: ندایی شنیدم که می‌گفت: «القاتل و المقتول کلا هما فی النار»؛ یعنی طرفین جنگ، کشنده و کشته شده، هر دو در آتشند. امیرالمومین علیه‌السلام فرمودند: آیا آن ندا کننده را شناختی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: او برادرت شیطان بود!

اگر چه همواره  پیروان اسلام ناب در تبیین راستی و کجی، سر و ناسره، راه و بیراهه و حق و باطل، دار بر دوش تا پای جان، مصباح درخشان معرفت و عرفان اسلامی را برافروخته و روشن نگاه داشته‌اند، اما در میان غوغا و هیاهوی شیادان همپیاله ساکنان ثروت و قدرت، برافراشتن بیرق حقیقت و معرفت کاری است که جز از فانیان درگاه حضرت عشق و شیدایان حریم کوثر و کتاب برنخواهد آمد.

مگر هر صدای غیبی، وحی از جانب خدا است؟ انسان باید معیارش برای تشخیص، کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم باشد.

امیرالمومنین علیه‌السلام به حسن بصری فرمود، ملاک در اینجا این است که براساس اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، 3 تو باید فرمان مرا که خلیفه بر حق رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم هستم اطاعت کنی و به جنگ بیایی. با این همه، حسن بصری از اطاعت فرمان آن حضرت سرباز زد و به جنگ نیامد. 4

سر این قصه دراز است هنوز...                                  


پی نوشت ها:

1- خداوند در این باره می‌فرماید: نا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون، (حجر، 9)؛ بی‌تردید ما خود این قرآن را فرود آوردیم و قطعا نگاهیان آن خواهیم بود.

2- ر. ک: بحارالانوار، ج 70، ص 116، باب 51، روایت 4.

3- نساء، 59. «خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را اطاعت کنید.»

4- ر. ک: بحارالانوار، ج 32، ص 325، باب 4، روایت 175

منبع:

محمد تقی مصباح یزدی، نشریه فرهنگ پویا، شماره 6


رسولی که برای ما رنج کشید

السلام علیک یا رسول الله  السلام علیک یا خیرة الله السلام علیک با حبیب الله

سلام ای مولای من،سلام ای مهربان مولا،سلام ای بنده برتر خدا،مولای من میخواهم از خودم نزد تو شکوه ای بکنم واظهار شرمندگی را بر قلم خود جاری کنم.ای رسول خدا جانم بقربانت تو چقدر برای پرورش دین اسلام زحمت کشیدی تو چقدر در میان اقوام ونزدیکانت مورد ناسزا گویی قرار گرفتی تو برای چه و به چه علت راضی شدی تا شکمبه گوسفند بر سر تو خالی شود!میدانم ای حببیب خدا برای چه بود! آری برای من بود آری برای من بود که شاید اهمیت دین و راهی را که برای من نشان داده بودی بفهمم،که تو حاضر شده ای اینگونه مورد تمسخر اقوامت قرار گیری.اما حیف از این همه رنجهایت که کشیدی میدانی چرا چون هنوز من نمیخواهم ارزش راهت را بفهمم هنوز نمیخواهم ذره ای از ارزش دینت را بفهمم هنوز آن روز نرسیده که با جان دل به دستورات دینت که اول وآخرش هم به سود خودم هست را اجرا کنم.اما فدایت شوم ای رحمت للعالمین که با این همه نافرمانی از من،هنوز تو را دلسرد نکرده که خودت را واسطه برای امتت قرار داده ای.هیچ مربی ومعلم ومولایی را در عالم سراغ ندارم که به اندازه تو مهربان باشد.ای خیرة الله ای مولا وآقای من میترسم میترسم میترسم از روزی که باید در جلوی تو به کرده هایم اعتراف کنم نه از اینکه شرمنده شوم نه،از اینکه تو را نشناختم از اینکه ساعات عمرم را به فکر کردن وجود تو نگذراندم از اینکه بر عمل بر حرفاهیی که از تو بوی التماس کردن به ما را میدهد که شما را به خدا عمل بکنید و من حرفهای دلنشینت را بر دل خود ننشاندم.برای چه درود و سلام بر تو و آلت پاداش داده اند برای چه؟ برای اینکه که ما کنجکاو شویم مگر محمد وآلش(علیهم السلام) چه کرده اند که اینچنین خدای برای درود بر آنها اجر میدهد.میدانم ای رسول الله که هر روز برای امتت دستان دعایت رو به آسمان است،پس ای راهنمای رسیدن به خدا،مرا به خدا وفرزندت مهدی(عج) برسان.